تریبون طلبگی |
عنایت الهی علامه طباطبایی در زندگی نامه خویش می گوید: در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می خواندم، نمی فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن یک بار «عنایت خدایی» دامنگیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم. به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریباً هیجده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم. بساط معاشرت با غیر اهل علم را به کلی برچیدم و در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه می پرداختم. بسیار می شد (به ویژه در بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه می گذراندم و همیشه درس فردا شب را پیش مطالعه می کردم. اگر اشکالی پیش می آمد، با هر خودکشی بود، حل می نمودم. وقتی در کلاس درس حضور می یافتم، از آن چه استاد می گفت، قبلاً روشن بودم. هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبرده ام. مقام علمی ایشان چند تا نظریه در فلسفه دارند؛ نظریاتی در سطح جهان که شاید پنجاه یا شصت سال دیگر ارزش این ها روشن بشود... البته ایشان تنها در ایران شناخته شده نیستند، بلکه در دنیای اسلام و حتی در اروپا و آمریکا هم مستشرقینی که با معارف اسلامی آشنا هستند، ایشان را به عنوان یک متفکّر بزرگ می شناسند. (استاد شهیدمطهری) در زمان رژیم ستم شاهی، آمریکاییان تلاش داشتند تا برای تدریش فلسفه شرق، ایشان را به یکی از دانشگاه های ایالات متحده آمریکا ببرند. دولت آمریکا برای عملی کردن این برنامه، به محمد رضا شاه معدوم متوسل شد. وی هم از حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) خواست که این موضوع را به اطلاع علامه برسانند. امّا ایشان نپذیرفتند. لطافت طبع طبعی لطیف و زیبا داشت. به مناظر زیبا، درخت، چمن و گل علاقه بسیاری ابراز می کرد. اشعار زیبایی می سرود. سروده های بسیاری از شاعران کهن متأخر را حفظ بود... صاحب قلم و نویسنده بود. هم به فارسی محکم و متین می نوشت و هم به فارسی شیوا و رسا. علاقه به نقاشی از همان دوران کودکی به نقاشی بسیار علاقه داشت. خودش تعریف می کرد که تمام پول و وقت خود را در این سنین صرفِ خرید کاغذ و نقاشی بر روی آن می کرد. (نجمة السادات طباطبایی ـ دختر علامه) بنده راستین خدا هنگام تطبیق ترجمه با متن عربی تفسیر المیزان، وقتی به آیه های رحمت یا غضب یا توبه برمی خوردیم، ایشان دگرگون می شد و می کوشید تا من متوجه حالتش نشوم. در یکی از روزهای زمستان که زیر کرسی نشسته بودیم، من تفسیرِ فارسی را می خواندم و ایشان به متن عربی نگاه می کردند. بحث درباره توبه، رحمت خداوند و آمرزش گناهان بود. تأثر ایشان در آن لحظه چنان زیاد شد که نتوانست بی صدا گریه کند. سرش را پشت کرسی پنهان کرد و با صدای بلند های های گریست. (حجة الاسلام محمد باقر موسوی همدانی) اهمیت المیزان می توانم ادعا کنم که این تفسیر از جنبه های خاصی... بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا به امروز نوشته شده است. اصولاً من بیشترِ مطالبی را که در کتاب ها و نوشته های خود دارم، شاید ریشه هایش را از علامه طباطبایی و به ویژه از المیزان گرفتم... . این تفسیر همه اش با فکر نوشته نشد. من معتقدم که بسیاری از این مطالب، از الهامات غیبی است. کمتر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیر المیزان پیدا نکرده باشم. (استاد شهید مطهری) در برابر قرآن در یکی از روزها که مشغول ترجمه المیزان بودم، قرآن دستم بود و تفسیر هم روبه رویم. می خواستم کتاب دیگری را باز کنم، امّا چون احتمال داشت آن صفحه مورد نظر قرآن بسته شود و آن را گم کنم، قرآن را پشت و رو روی زمین نهادم. علامه طباطبایی که نگاه می کرد، فوری قرآن را برداشت و بر آن بوسه زد و به من گفت: دیگر از این کارها نکنید. (حجة الاسلام سید محمد باقر موسوی همدانی) اخلاص وقتی در جلسه ای که علامه حضور داشت، دانشمندی از تفسیر المیزان ستایش کرد، علامه فرمود: تعریف نکن که خوشم می آید؛ و وقتی این احساس در من به وجود بیاید، خلوص و قصد قربتم را از بین می برد. احترام به نظر دیگران یک روز علامه طباطبایی مرا خواستند و فرمودند: دوست دارم تفسیر المیزان ترجمه شود و نظرم این است که شما این کار را بکنید. من پذیرفتم و جلد اول را در دو مجلّد ترجمه کردم. خدمتشان آمدم و عرض کردم: آقا! شما استادید و بزرگوار و صاحب نظر؛ ولی من هم آدمی هستم که نمی توانم در همه مسائل تقلید کنم. در این بحث های شما که ترجمه می کنم، می خواهم استقلال فکری خودم را از دست ندهم. اگر جایی اختلاف نظر داشتم، آیا اجازه می فرمایید در پاورقی نظر خویش را بنویسم، یا اجازه نمی فرمایید؟ ایشان در حالی که تبسم بر لب آوردند، جمله پرمعنایی فرمودند. گفتند: آقای مکارم! اگر ما از خودمان انتقاد بکنیم، بهتر از این است که دیگران از ما ایراد بگیرند. بگذارید ما خودمان بحث هایمان را نقد کنیم؛ نه اینکه بیگانگان این کار را بکنند. بعد افزودند: پیشنهادی که دارم این است که اگر شما جایی ایراد داشتید، قبلاً بیایید با من بحث کنید؛ اگر من شما را قانع کردم، تمام. گفتم: اگر قانع نشدم چی؟ فرمودند: ایرادتان را در پاورقی نوشته، جواب من را هم بنویسید و قضاوت را به خوانندگان واگذار کنید. (آیت الله ناصر مکارم شیرازی) ادب به اهل بیت (علیهم السلام) در مجالس روضه و مرثیه های روز جمعه شرکت می کرد و گاه چنان از شنیدن مصائب کربلا و ائمه (علیهم السلام) منقلب می شد که زارزار می گریست و تمام بدنش می لرزید. بی گمان بسیاری از موفقیت های او نتیجه همین خصلت بود. ایشان به عزاداری در منزل ما ـ که بیش از یکصد سال سابقه دارد ـ بسیار علاقه داشت. می آمد و در گوشه ای می نشست. در سکوت کامل و با خلوص و پیراسته از هر گونه ریا اشک می ریخت. (آیت الله برقعی) شدت علاقه علامه به امام حسین (علیه السلام) در حدی بود که درس و بحث ایشان که هیچ روزی از ایام سال تعطیل نمی شد، در روز عاشورا تحقیق و پژوهش و کارهای علمی خود را کنار می نهاد. در ماه های آخر عمر، با همه کسالتی که داشت، زیارت حضرت رضا (علیه السلام) را ترک نکرد. با آغوش باز و با آن سن بالا و بیماری باز جمعیت را می شکافت و با علاقه خود را به ضریح می رسانید و بر آن بوسه می زد. با زحمت او را جدا می کردیم. علامه می گفت: من به حال این مردم که عاشقانه ضریح را می بوسند، غبطه می خورم. هیچ به خاطر ندارم از اسم هر یک از ائمه (علیهم السلام) بدون ادای احترام گذشته باشند... گاهی که از محضرشان «التماس دعا»یی درخواست می شد، می گفتند: بروید از حضرت بگیرید. ما این جا کاره ای نیستیم. (دکتر احمدی) [ چهارشنبه 91/1/16 ] [ 3:24 عصر ] [ علی محمدی ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |